بسم الله الرحمن الرحیم
ضرورت معرفت امام در انديشه شيعي
حجت الله رجبي
مقدمّه
با توجه به جايگاه بيبديل امامت در نظام اجتماعي مسلمين و نقش و كاركرد فردي و اجتماعي ايشان در هدايت انسانها به سوي كمالات روحي و معنوي و همچنين برخورداري از درجة عصمت و علم لدّني و انتصاب از جانب خداوند، ضرورت معرفت امام، مسألهاي اجتنابناپذير بوده و اهميت فراواني مييابد.
در اين نوشتار، با استفاده از دلايل عقلي و نقلي، ضرورت امام تبيين شده و با استفاده از نظرات بزرگان و دانشمندان شيعه، بر اهميّت شناخت امام، تأكيد شده است.
«اهميت و وجوب شناخت امام»
در منابع روايي، بر ضرورت و اهميت شناخت و معرفت امام، تأكيد فراواني شده است كه مهمترين و مشهورترين حديث در اين زمينه، روايتي از نبيمكرّم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ميباشد كه ايشان فرمودند: «من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهليّة»[1] «هركس بميرد در حالي كه امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت ميميرد» و همچنين در حديث معروف ديگري، شناخت خدا و رسول خدا به شناخت امام پيوند زده شده و نتيجة عدم معرفت به امام، ضلالت و گمراهي شمرده شده است.[2]
با توجه به ابعاد گسترده معرفت امام از جمله عصمت امام، شأن هدايتگري امام به رستگاري، علم لدّني و گسترده امام، انتصاب از جانب خداوند، خالي نماندن زمين از وجود امام، و تجلّي جلال و جمال الهي در وجود امام و… با اندك تأمّلي ميتوان به تأثيرگذاري موضوع معرفت و شناخت امام در زندگي مؤمنان و معتقدان به امامت پي برد؛ زيرا اثبات لزوم معرفت امام، در انسان ايجاد انگيزه نموده و او را وادار ميكند تا با عنوان يك وظيفه و تكليف الهي از امام خود غفلت نورزد و با الگو قرار دادن امام به عنوان ميزان اعمال و پيروي از ايشان كه به حق چراغ هدايت و كشتي نجات و صراط مستقيماند، قدم در طريق سعادت نهاده و به خداي خويش تقرّب جويد.
در اين نوشتار به تعدادي از دلايل وجوب معرفت امام اشاره شده است.
با دقت در منابع كلامي و حديثي كه از متكلّمان و محدّثان شيعي برجاي مانده، به اين نكته پي ميبريم كه همة ايشان اصل ضرورت معرفت امام را به عنوان مسألهاي اعتقادي و ضرورتي غيرقابل ترديد پذيرفتهاند و فقط در تبيين ادلّه اين مسأله، روشهاي متعدّدي در پيشگرفته و نظرات مختلفي ارائه دادهاند. كه ما به تعدادي از اين ضروريّات اشاره ميكنيم.
1- درك فطري از ضرورت معرفت امام
صاحب تفسير نورالُثقلين در ذيل آية شريفه «قاقم وجهك للدين حفيفاً فطرة الله الّتي فطر الناس عليها» حديثي از امام صادق علیه السلام ذكر ميكند كه ايشان در تأويل اين آيه فرمودند «علي التوحيد و محمّد رسول الله و علي اميرالمؤمنين»؛[3] با توجه به اين حديث شريف، معرفت امام در كنارمعرفت خدا و رسول امري فطري ميباشد هر انساني كه داراي فطرت سالم باشد. ضرورت اين مسأله را خواهد دانست.
علّامه طباطبايي; با استناد به اين آيه و روايت چنين مينگارد: هر انساني مفطور است بر اعتراف به خدا، و به اينكه شريك ندارد، زيرا با وجدان خود در مييابد كه به اسبابي احتياج دارد كه آن اسباب نيز سبب ميخواهند، و اين همان توحيد است و نيز مفطور به اعتراف بر نبوت نيز هست؛ زيرا به وجدان خود احساس ميكند كه ناقص است، و اين نقص او را نيازمند به ديني كرده كه تكميلش كند، و اين همان نبوت است، و نيز مفطور به ولايت و اعتراف به آن نيز هست؛ براي اينكه به وجدان خود احساس ميكند كه اگر بخواهد عمل خود را بر طبق دين تنظيم كند، جز در ساية سرپرستي و ولايت خدا نميتواند، و فاتح اين ولايت در اسلام همان علي بن ابيطالب علیه السلام است.[4] با توجه به اين مطالب و استدلالها پي ميبريم كه معرفت به امام، ريشهاي فطري داشته و با اندك تأمّلي ميتوان به اين نكته پي برد.
2- دلیل عقلی:
شيخ مفيد ضرورت معرفت امام را از مهمترين واجبات ميداند و براي اثبات آن چهار دليل ذكر ميكند كه يكي از آنها عقل است. وي در تبيين آن مينگارد: «و امّا النظر و الاعتبار فانا وجدنا الخلق منوطين بالائمة في الشرع إناطة يجب بها عليهم معرفتهم علي التحقيق»[5]«ما با تأمل مييابيم كه مردمان در امور شرعي خود و البته به امامان هستند؛ بنابراين شناخت آنها واجب است. و همچنين در شهاب ثاقب نراقي آمده است:
امّا دليل عقلي بر اين مطلب آن است كه هرچه دلالت ميكند بر اينكه نبوّت از اصول دين است و اعتقاد به آن جزء ايمان است همان دليل به عينه دلالت ميكند بر آنكه امامت نيز از اصول دين است و اعتقاد به آن جزء ايمان است. پس اگر دليل اهلسنّت بر بودن نبوّت از اصول دين آن است كه دين و شريعت و احكام الهيه موقوف بر وجود نبي است و چنانچه پيغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نباشد، احدي مطلع بر شرايع الهي نخواهد بود، ما ميگوييم كه بقاي اين دين و شريعت هم موقوف بر وجود امام است.[6]
3 – دليل نقلي (كتاب و سنّت)
اقامة دليل از آيات و روايات براي اثبات ضرورت معرفت بر امام در بسياري از منابع كلامي و حديثي نقل شده است كه به چند نمونه اشاره ميشود.
شيخ مفيد در اينباره ميگويد:
امّا آيات قرآن بر وجوب معرفت امام آيه «يا ايها الذّين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسّول و اولي الامر منكم»[7] خداوند در اين آيه اطاعت از امام را مانند اطاعت خودش و اطاعت پيامبر واجب نموده است. بديهي است كه اطاعت بدون معرفت امكان ندارد و نيز در آية مباركة «يوم ندعوا كل اناس بامامهم فمن اُوتي كتابه بيمنيه فاولئك يقرؤن كتابهم و لا يظُلمون فتيلاً»[8] در اين آيه خداوند خبر داده است كه در قيامت تمام مردم با پيشوايان فراخوانده ميشود و لازمة اين دعوت اين است كه خداوند علم و معرفت بر آن امام را واجب نموده باشد.
و امّا روايات در اين زمينه در يك خبر متواتر از رسول خدا نقل شده است كه حضرت فرمود: «من مات و هو لا يعرف امام زمانه مات متية جاهلية»[9] حال كه اين خبر بدون هيچ ابهامي دلالت دارد بر اينكه هركسي نسبت به امام معرفت نداشته و جاهل باشد مسلمان نيست پس معرفت امام واجب است.[10]
شهيد ثاني در اين زمينه مينگارد:
بدانكه يكي از احاديث مشهور در نزد شيعه و سنّي حديثي است كه پيامبر فرمود: «من مات و لم يعرف امام زمانه فقد مات متية جاهلية» خدا را شكر كه ما امام زمانمان را در هر زماني ميشناسيم و كسي از اماميه به نوع مرگ جاهلي نميميرد برخلاف اهلسنت چرا كه اگر از ايشان در مورد امام زمانشان سئوال شود ساكت ميمانند و جوابي ندارند.[11]
علامه مجلسي نيز بحث ضرورت امام را از طريق آيات و روايات در بحارالانوار بحث نموده است.[12] وي به آيات و روايات فراواني مبني بر لزوم معرفت امام و آثار آن اشاره ميكند كه در اينجا تنها به يك نمونه اشاره ميكنيم: «باب وجوب معرفة الامام و انه لا يعذر الناس بترك الولاية و أن من مات لا يعرف امامه او شك فيه مات ميتة جاهلية و كفر و نفاق» انتخاب عنوان اين باب توسط ايشان نشانگر اهميت معرفت امامت است؛ چون هيچكس در ترك اين معرفت عذر نداشته است؛ حتي اگر در حال شك در امر امامت به سر برد.[13]
4- اجماع
يكي ديگر از ادلهاي كه براي اثبات ضرورت امام ذكر شده اجماع است. شيخ مفيد در تقرير آن ميگويد:
«و امّا الاجماع فانّه لا خلاف بين اهل الاسلام أن معرفة امام المسلمين واجبةٌُ علي العموم كوجوب معظم الفرائض في الدين».[14]
و اما اجماع، در ميان مسلمانان اختلافي وجود ندارد كه شناخت امام مسلمانان بر عموم مردم مانند وجوب بسياري از واجبات در دين واجب ميباشد)
البته بايد در نظر داشت كه با وجود عقلي و نقلي نياز به اجماع نيست؛ به ويژه آنكه دانشمندان اهلسنّت، اهميت چنداني براي اين مسأله قائل نيستند. لذا ادعاي اجماع مبني بر اينكه (لا خلاف بين اهل الاسلام) ادعاي دقيقي نيست به همين دليل برخي دانشمندان شيعه با رويكرد خاص شيعي به مسأله ضرورت معرفت امام پرداختهاند و وجوب آن را از بديهيات مذهب دانستهاند؛ كما اينكه در برخي منابع آمده: «و هذا الاصل اعتبره في تحقق الايمان الطائفة المحقه الاماميّه حتّي انّه من ضروريات مذهبهم» اين سخن اشاره دارد بر اينكه طائفه حقه اماميه دخالت داشتن معرفت امام را در تحقّق ايمان به عنوان يك اصل آنگونه معتبر ميداند كه گويا اين از ضروريات مذهب آنها است.[15]
فهرست منابع و مآخذ
- قرآن كريم
- شهيد ثاني، حقايق الايمان، قم، كتابخانة آيت الله مرعشي نجفي، 1409هـ.ق.
- شيخ مفيد، الافصاح في الامامة، المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد، 1413هـ.ق..
- طباطبايي، محمدحسين، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي.
- علي بن جمعة العروسي، تفسير نورالثقلين، تحقيق سيدعلي عاشور، مؤسسة التاريخ العربي، بيروت ـ لبنان، 1422هـ.ق.
- فيض كاشاني، كتاب الوافي، دار احياء التراث العربي، بيروت ـ لبنان، 1432هـ.ق.
- فقيه ايماني، مهدي، شناخت امام راه رهايي از مرگ جاهلي، عطر عترت، 1386ش.
- كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1388ق و 1365ش.
- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بيروت ـ لبنان، 1403هـ.ق.
- مظفري، حيدر، مقاله ضرورت معرفت امام، فصلنامه تخصصي امامتپژوهي، شماره3، ص99 الي 103.
- ميرباقري، سيد محمدمهدي، امامشناسي، مؤسسة پژوهشي ـ آموزشي فجر ولايت، 1383.
- نراقي، ملّا مهدي، شهات ثاقب در امامت، كنگره بزرگداشت محققان نراقي، 1380ش.
پی نوشتها:
[1]. كليني، (محمد بن يعقوب) اصول كافي، ج1، ص308، و مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج23، ص76 ـ 95.
[2]. چنانكه در دعاي شريف معرفت، به خداوند متعال عرض ميكنيم: «اللّهم عرّفني نفسك فانك إن لم تعرّفني نفسك لم أعرف نبيّك. اللّهم عرفني رسولك فانّك إن لم تُعرّفني رسولك لم اعرف حجتّك. اللهّم عرفني حجّتك فانّك إنْ لم تعرّفني حجّتك ظللتُ عن ديني؛ «شيخ كليني، اصول كافي، ج1، ص371، ح2».
[3]. علي بن جمعةٍ العروسي، تفسير نورالُثقين، ج5، ص397 و 398.
[4]. طباطبايي، محمدحسين، الميزان، ترجمة سيدمحمد باقر موسوي همداني، ج16، ص279.
[5]. مفيد، الافصاح، 29.
[6]. نراقي، شهاب ثاقب، 5.
[7]. نساء/52.
[8]. اسراء/71.
[9]. اين حديث شريف به صورت متواتر در منابع الهي شيعي و سنّي با تعابير مختلفي بيان شده است: استاد علي رباني گلپايگاني در مقالهاي تحتعنوان «تحليل و بررسي مرگ جاهلي و معرفت به امام زمان» در فصلنامه انتظار موعود، شماره38، ضمن بيان اين روايات به بررسي سندي و دلالي اين روايات پرداخته است.
[10]. مفيد، الافصاح في الامامة، 29.
[11]. شهيد ثاني، حقايق الايمان، 152.
[12]. مجلسي، بحارالانوار، 23/76 ـ95 و 24 /41 ـ 86، و 27/166.
[13]. جهت اطلاع بيشتر ر.ك: الوافي، فيض كاشاني، ج3، ص47 و بحارالانوار، ج23، ص95 ـ76 و راه شناخت امام راه رهايي از مرگ جاهلي، مهدي فقيه ايماني، ص25 الي 75 و امامشناسي سيدمحمد مهدي ميرباقري، ص128 الي 149.
[14]. شيخ مفيد، الافصاح في الامامة، ص29.
[15]. مظفري، حيدر مقالة ضرورت معرفت امام، فصلنامه تخصصي امامتپژوهي، شمارة3، ص99 الي 103.