
تاريخ چون آيينهاي فراروي ماست كه گذشته بشر را مينماياند؛ گذشتهاي تيره و تار كه هر از چند گاهي، پيامبري چون خورشيد، اين شب ديجور و پر از امواج خطرات و گرداب تمايلات را روشن و منور كردهاست و انسان امروزي، وارث همه آن گذشته است؛ خسته و دلشكسته به دنبال سبكبالاني است كه حال او را بداند و او را از بيم موج و گردابي چنين، برهانند. سرش را به دامن گرفته و دستي از مِهر بر سر او بكشند و او را بر سرير «ولقد كرّمنا بني آدم» بنشانند.
آري! اين است آيينه زندگي بشر؛ هرچند كه اين آيينه، چند صباحي حكومت پيامبران، به خصوص، حكومت نبي مكّرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را براي ما تصويرگر است و حكومت مرداني را به ياد انسان امروزي ميآورد كه طعم شيرين عدالت را به او چشاندند؛ حاكمي كه بين او و مردمش فرقي نبود و به فرموده امام علي عليه السلام درباره رسول اعظم صلي الله عليه و آله و سلم: «يأكل علي الارض و يجلس جلسةُ العبد و يخصف بيده نعله و يرقع بيده ثوبه و يركب الحمار العاري و... خرج من الدنيا خميصاً و ورد الآخرة سليما لم يضع حجراً علي حجر؛1 بر روي زمين غذا ميخورد و چون بندگان مينشست. كفشش را خود پينه ميزد و لباسش را خود وصله ميكرد و بر مركب برهنه سوار ميشد. او با شكمي گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگي را بر سنگي ننهاد.»
و دگر بار به ياد انسان ميآورد كه حاكمي آمد كه غم بينانيِ دورترين نقطه حكومت خود را ميخورد كه نكند در حجاز و يمامه كسي پيدا شود كه آرزو و طمع قرص ناني داشته باشد و در سفره خود چيزي را نيابد. نكند خودش سير بخوابد و در كنارش شكمهاي گرسنه و جگرهاي تفتيده و تشنهاي باشند.2
آري كسي كه از حكومت، تنها اسم و رسمش را نميخواست كه «أ اقنع من نفسي باَنْ يقال هذا اميرالمؤمنين ولا اشاركهم في مكاره الدهر او اكون اُسوةٌ لهم في جشوبة العيش؛3 آيا بدين بسنده كنم كه مرا، امير مؤمنان گويند و در ناخوشايندهاي روزگار، شريك آنان نباشم؟ يا در سختي زندگي، نمونهاي برايشان نشوم؟»
ولي افسوس كه اين حكومت، ديري نپاييد؛ چرا كه حاكمش با نوشيدن جام «فُزتُ و ربّ الكعبه» بشريت را در تشنهكامي عدالتش وا نهاد و از آن به بعد، بشر، در گذر زمان به انتظار مردي از اين تبار نشسته است تا باز چون رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم انسان را مطيع خدا قرار دهد و صفِ نمازي تشكيل دهد كه سلمانش از فارس آمده باشد و بلالش از حبشه و سهيلش از روم.
تمام سعي نويسندة اين چند سطر بر اين است كه طبق خبرهاي صادقان مصدّق، تصويرگر بخشي از سيره امام علي عليه السلام در حكومت جهاني حضرت حجّت باشد تا همگي بدانيم كه حكومت علي عليه السلام يك رؤيا نبوده و نيست؛ بلكه يك واقعيت است. تا از اين منظر ماه علي با ذكر مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف آميخته گردد و پرتوي از كلام نور واحد جلوهگر شود. مقصود اصلي اين نوشتار، نشان دادن نحوه و معيار انتخاب كارگزاران شايسته در امر حكومتداري است كه در حكومت امام علي عليه السلام و امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف تجلي يافته و مييابد.
شايستهسالاري
با نگاهي هر چند اجمالي به تاريخ تمدنهاي منقرض و انقلابهاي منحرف شده، يك مطلب به وضوح نمايان ميشود و آن اينكه عدم شايستگي افراد مسئول آن حكومت و انقلاب و تمدن، عمدهترين دليل بر انحلال آن حكومت بوده است. قرآن مجيد هم در مواردي بر اين اصل صحه ميگذارد؛ از جمله در جريان قصة حضرت موسي عليه السلام و فرزندان حضرت شيعب عليه السلام؛ آنگاه كه پيشنهاد استخدام و اجيري حضرت موسي عليه السلام را به حضرت شعيب عليه السلام ميدهند: «يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ »4 در اين آيه، به دو اصل قدرت و امانتداري حضرت موسي عليه السلام اشاره شده است. يا در پيشنهاد حضرت يوسف عليه السلام براي تصرف مسئوليت غله مصر، كه ميفرمايد: «قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»5 كه او حفيظ و عليم بودن را از صفات خود و ملاك تصاحب اين مسئوليت ميداند.
با نگاهي اجمالي به سيرة پيامبر و ائمه عليهم السلام به خصوص حضرت علي عليه السلام در امر حكومت، اين مطلب از بارزترين ويژگيهاي حضرت در عزل و نصبهاي حكومتي و لشكري ديده ميشود. براي نمونه، نگاهي اجمالي به شايستگيهاي جناب مالك و در مقابل به بيكفايتي و سستي ابوموسي اشعري اشاره ميكنيم:
مالك اشتر از زبان امام علي عليه السلام
1. مالك كسي است كه در موقع خوف و خطر، به دشمن پشت نميكند.
2. در مقابل خرمن فجار و كفار، اخگر است و حتي سوزانندهتر.
3. در مواقع اضطرار، بر خلاف اكثري كه فرار را بر قرار ترجيح ميدهند، او خواب را بر خود حرام ميكند.
4. او شمشيري از شمشيرهاي خداست كه نه كُند ميشود و نه ضربتش بيتأثير ميگردد.
5. قول و امر مالك، گوش كردن دارد؛ چرا كه امكان ندارد در كار تند شود يا سستي كند؛ مگر اينكه از من (امام علي) فرمان گرفته باشد.
6. اگر ميخواهيد او را به كوه تشبيه كنيد، بهتر است اضافه كنيد كوه تك و منفرد.
7. مرگهاي معمولي آنچنان گريه كردن ندارد؛ اما بر مرگ مالك، سزاوار است گريهكنندگان چون ابر بهار گريه كنند.
8. آيا اميد ميرود كه ديگر نظيري براي مالك پيدا شود و زني، فرزندي چون مالك به دنيا آورد؟
9. من مصيبت مالك را پيش خدا ميبرم؛ چون از سوگهاي روزگار است.
10. با وجود اينكه با خودمان قرار گذاشته بوديم كه بعد از مصيبت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در تمام مصيبتها خود نگهدار باشيم، اما گويا مصيبت مالك قرار ما را بر هم زد.
11. در عظمت مالك همين بس كه عالمي را با مرگ خود فرو ريخت و غصهدار كرد.
12. مالك براي من، چون من براي پيامبر بود.
13. من از مالك راضي هستم.
آري اين مالك است با اين ويژگي و شايستگيها كه فرمانده سپاه حضرت و والي و فرماندار مصر ميشود.
و در مقابل، امثال ابوموسي اشعري، اشعث ابن قيس و عبيدالله ابن عباس ـ كه به سستي و خيانت به بيتالمال آلودهاند ـ مورد عتاب و عزل و پرخاش حضرت قرار ميگيرند. در بيكفايتي ابوموسي همين بس كه به عنوان فرماندار حضرت، نه تنها در جنگ جمل كمك نكرد، كه مردم را به بيطرفي و سكوت دعوت كرد و افكار معيوبش خوارج را متولد ساخت.
ملاكهاي شايستگي
1. حضرت براي انتخاب معاونين در نامه 53 به جناب مالك چنين ميفرمايد: «و توخ منهم اهل التجربة و الحياء من اهل البيوتات الصالحه و القدم في الاسلام؛ و برادران تو بايد از اهل تجربه و دانش و حيا و از خانوادههاي پاك و صالح و پيشيگيرنده در اسلام باشند.»
2. خود، اهل عمل باشند چرا كه «الداعي بلا عمل كالرامي بلا وتر؛ دعوت كنند بدون عمل، چون رزمنده بيكمان است.»
3. دانايي و توانايي داشته باشند: «ايها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بِاَمرالله فيه؛ سزاوارترين مردم به امر حكومت قدرتمندترين مردم بر حكومت و داناترين به امر و دستور خداست.»
در اين ميان، خروج از حق، كه سرمنشأ همه انحرافات است، عمدهترين دليل بر عدم شايستگي براي منصبهاي حكومتي است كه: «يا معاشر الناس قد استخلفت عليه عبدالله ابن عباس فاسمعوا له و اطيعوا امر ما اطاع الله و رسوله فان احدث فيكم اَوْزاغَ عن الحق فاعلموني اعزله عنكم؛ اي مردم، من ابن عباس را به ميان شما فرستادم. حرفش را بشنويد و اطاعتش كنيد تا جايي كه او اطاعت خدا و رسول ميكند و اگر در ميان شما چيزي را حادث كرد يا از حق منحرف شد، به من اطلاع دهيد كه عزلش خواهم نمود.»
شايستهسالاري در حكومت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف
چه دليلي بهتر از اينكه كسي چون جناب مالك اشتر، در زمان ظهور، رجعت ميكند و نه تنها مالك، كه نيكان از هر امت به دنيا باز ميگردند و براي تصاحب و حل و فصل امور زمان حضرت، افتخار دارند كه در ركاب حضرت حضور داشته باشند.6
در بسياري از سخنان معصومين عليهم السلام قدرت ياران امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف برابر با چهل مرد شمرده شده كه البته برگرفته از ايمان راسخ به خداوند، يقين به امامت و حقانيت هدف آنهاست. ياوران مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف با چنين توانايي جسمي و روحية عالي ميتوانند ظلم و جور را از صحنة گيتي براندازند؛ چرا كه آنها سدّي محكم، نيزه و شمشيري بُرَّنده و ركن استوار منجي عالم بشريت هستند.
امام صادق عليه السلام در تبيين اين مطلب فرمود: «هر كدام از مردان و ياران مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف داراي قدرت چهل مرد هستند. دلهاي آنها از پارههاي فولاد، محكمتر است. اگر بر كوهها بگذرند، كوهها در هم فرو ميريزند؛ دست از شمشيرهاي خود برنميگيرند تا آنكه خداي تعالي راضي شود.» تشبيه قلبهاي آنان به پارههاي آهن يا سنگ، براي تأكيد بيشتر به استواري و شهامت آنان و نفي هر گونه ترس و وحشت از قلبها و افكارشان است.
اينان با پشتوانهاي بزرگ از ايمان واقعي به خدا و يقين به روز جزا و هدفي مقدس، همچون مشعلهايي فروزانند و دلهاي استوارشان را تنها به خداي خويش دادهاند و تنها از او هراس دارند و قلبشان را به ياد او قوت بخشيدهاند كه «ألا بذكرالله تطمئنّ القلوب».
آري! اگر حاكم جامعهاي آن مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و وزيرانش نيكان و صالحان باشند، مسلماً جامعهاي ايدهآل و با عزت و افتخار خواهد بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهجالبلاغه، خطبه 160.
2. «و لعل بالحجاز اواليمامه من لاطمع له في القرص و لاعمد له بالتَّبع او ابَيتُ مبطاناً و حولي بطون غَرثي و اكبادٌ حوَّني.»
3. نهجالبلاغه، نامه 45.
4. سوره قصص/26.
5. سوره يوسف/55.
6. بحارالانوار، ج53، ص90-91.
پدیدآونده:حسين معتمدي